چه بى هوا نبودنت ,دراين قفس، نفس گرفت

چه بى صدا ,تمام من،ازاين وداع،خبر گرفت

تمام حال اين دلم،بدون تو شکسته است

نفس نفس ترانه ام،به واژه اى،شکنجه است

شبى کنارآسمان ،جدايى ات بخواستم

توراميان شکوه ام ،ازاين حزين،بکاستم

کنارخنده هاى تو،خداى شاعرى شدم

قصيده اى سرودم و اسير عاشقى شدم

کنون بدون بودنت،نه حال شاعرى به جاست

نه از ترانه هاى من ،نواى عاشقى به پاست..

چه مى شود خداى من،دوباره هديه ات دهم؟!

که تا به رسم شاکرى، به سجده بندگى نهم..

خداى مهر و مغفرت! عزيز من   از آن تو

ميان خنده اش بمان!تمام من ،فداى تو


:

تاريخ : جمعه 17 بهمن 1393برچسب:, | 19:21 | نویسنده : ؟ |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.